آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان
|
مرا دوست بدار ، اندکی ولی طولانی !
آنقدر زیبا دوستت داشتم که باورت نمی شد !!!!
زندگی جذبه دستی است که می چیند. سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : حنا
آدما از آدما زود سیر میشن آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میذارن
آدما آدمو تنها میذارن
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:32 :: نويسنده : حنا
اين ديوار لعنتي
سهم آسمانم را تنگ كرده من ازين " هيچ آباد" هميشه تنهاآسمانش را دوست مي دارم با پروانه هايش كه مادرانه گرد روياهاي زرد و نارنجي گاه گاه من گريه هاي بي هنگام مرا گواهي مي دهند و گرنه سر تا پاي زمين را درمن اگر بريزي غزلي نمي ارزد كه تصوير غزالم را در من قاب ميگيرد كاشكي اين ديوار ها ، اين ديوارهاي لعنتي در بايد هاي هيچكس شكوفه نميداد آن وقت آسمان از آن من بود و چتري هميشه براي پروانه ها سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 11:21 :: نويسنده : حنا
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیشبینیاش را کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد میکند حوصله نداشتی سرما بخوری چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم. تنها برو! دکتر علی شریعتی دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : حنا
ميان ِ ماندن و رفتن حکايتي کرديم که آشکارا در پردهي ِ کنايت رفت مجال ِ ما همه اين تنگ مايه بود و ، دريغ که مايه خود همه در وجه ِ اين حکايت رفت شاملو
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : حنا
درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن می گویم نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت را به من بگو قلبت را به من بده من ریشه های تو رادریافته ام با لبانت برای همه لبهاسخن گفته ام و دستهایت با دستان من آشناست شاملو دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : حنا
بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین . . . دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : حنا
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم ... حالا یک بار از شهر می رویم ... یک بار از دیار ... یک بار از یاد.... یک بار از دل .... و یک بار از دست ... آری گذشت دیگر آن زمان ...
خدا پر داد تا پرواز باشد دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : حنا
بیخودی خندیدیم نه! هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند... و فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد! سهراب
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغیست که از خواب خدا سبزتراست دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : حنا
می تراوید آفتاب از بوته ها.
دیدمش در دشت های نم زده مست اندوه تماشا ، یار باد، مویش افشان ،گونه اش شبنم زده. سهراب |
|||||||||||||||||||||||||||||||||
|