درباره وبلاگ

وقتی که کلمات، تو را میخوانند و تو در بودنم جاری نمی‌شوی… دوباره عشق در میان لبانم بیصدا می‌نشیند تا صدایش کنی..
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  منو با عنوان مرا دوست بدار اندکی , ولی طولانی !
و آدرس smrhana68.LXB.ir لینک کنید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت من قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب


جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 29
بازدید کل : 25530
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

مرا دوست بدار ، اندکی ولی طولانی !
آنقدر زیبا دوستت داشتم که باورت نمی شد !!!!
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 11:36 ::  نويسنده : حنا       

زندگی جذبه دستی است که می چیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است.
زندگی بعد درخت است به چشم حشره.
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری ات که در خواب پلی می پیچد.
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست.
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر است.



سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:34 ::  نويسنده : حنا       

 آدما از آدما زود سیر میشن

 آدما از عشق هم دلگیر میشن
 
 آدما رو عشقشون پا میذارن
 
 آدما آدمو تنها میذارن
 
 منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
 
 تو کتاب دلت اینو میخونم


سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:32 ::  نويسنده : حنا       

 

اين ديوار لعنتي
سهم آسمانم را تنگ كرده
من ازين " هيچ آباد" هميشه
تنهاآسمانش را دوست مي دارم
با پروانه هايش كه مادرانه گرد روياهاي زرد و نارنجي
گاه گاه من گريه هاي بي هنگام مرا
گواهي مي دهند و گرنه سر تا پاي زمين را
درمن اگر بريزي
غزلي نمي ارزد
كه تصوير غزالم را در من قاب ميگيرد
كاشكي اين ديوار ها ، اين ديوارهاي لعنتي
در بايد هاي هيچكس شكوفه نميداد
آن وقت آسمان از آن من بود و
چتري هميشه
براي پروانه ها


سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 11:21 ::  نويسنده : حنا       

 اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم

چتر نداشتیم

خندیدیم

دویدیم

و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟

پیش‌بینی‌اش را کرده بودی

چتر آورده بودی

من غافلگیر شدم

سعی می‌کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود

سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد میکند

حوصله نداشتی سرما بخوری

چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی

و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی

و مجبور بودیم برای اینکه پین‌های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم.

تنها برو!

دکتر علی شریعتی



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       
ميان ِ ماندن و رفتن حکايتي کرديم

که آشکارا در پرده‌ي ِ کنايت رفت

مجال ِ ما همه اين تنگ‌ مايه بود و ، دريغ

که مايه خود همه در وجه ِ اين حکايت رفت


شاملو

 



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       

درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو رادریافته ام
با لبانت برای همه لبهاسخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
شاملو


دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       

بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن

شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین . . .



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم ...
حالا یک بار از شهر می رویم ...
یک بار از دیار ...
یک بار از یاد....
یک بار از دل ....
و یک بار از دست ...
آری گذشت دیگر آن زمان ...

 



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       

خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمان ها
به روی ما همیشه باز باشد
.
خدا بال و پر و پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولی اینان قفس را آفریدند.

« قیصر امین پور»



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       

بیخودی خندیدیم
که بگوییم دلی خوش داریم
بیخودی حرف زدیم
که بگوییم زبان هم داریم

و قفس هامان را
زود زود رنگ زدیم
و نشستیم لب رود
و به آب سنگ زدیم

ما به هر دیواری
آینه بخشیدیم
که تصور بکنیم
یک نفر با ماهست

ما زمان را دیدیم
خسته در ثانیه ها
باز با خود گفتیم
شب زیبایی هست!

بیخودی پرسه زدیم
صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم
سهممان کم نشود

ما خدا را با خود
سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم

بیخودی داد زدیم
که بگوییم توانا هستیم
بیخودی پرسیدیم
حال همدیگر را
که بگوییم محبت داریم
بیخودی ترسیدیم
از بیان غم خود
و تصور کردیم
که شهامت داریم

ما حقیقت ها را
زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم
که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای
حرفی از پول زدیم
از شما می پرسم
ما که را گول زدیم ؟!



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       
نه!
هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف

نمی رهاند...
و فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد
شنیده خواهد شد!

سهراب

 



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغیست که از خواب خدا سبزتراست
 


دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : حنا       

می تراوید آفتاب از بوته ها.
دیدمش در دشت های نم زده

مست اندوه تماشا ، یار باد،
مویش افشان ،گونه اش شبنم زده.


سهراب


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد